رند خرابات

که عقل در این خرابات راه به جایی نبرد

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

بچهای مدافع حرم


زیر قدقامت باران حرم آوردند

بشتابید که مهمان حرم آوردند

 

چشم کنعانی شهرم همه روشن شده است

یوسف از سمت خیابان حرم آوردند

 

قصه این است: جهان بر دلشان تنگ آمد

رو به دلبازی ایوان حرم آوردند

 

بال در بال رسیدند کبوتر ها هم

خبر از صحن چراغان حرم آوردند

 

کافران،وقت عذاب است چرا که امروز

آیه ای از دل قرآن حرم آوردند

 

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

گرچه بر دوش، شهیدان حرم آوردند


.

دل ماجرا شور داره، هیاهو داره، هروله و حسرت داره

دور که بایستی اما، میتونی برای خودت آروم آروم اشک بریزی و بسوزی از درونت

درونِ بی چیزت که هیچ متاع با ارزشی برای عرضه نداره

میتونی دلت رو بگیری دستت و با شرمندگی نشونشون بدی و بگی

شمارو به ارباب عزیزتون، این دل منم همراهتون ببرید

ببرید تا به خاطر شما با ارزش بشه

شهر پر از عطرِ سرِ بریده شده بود امروز

من از دور نگاه میکردم و به حال زار خودم اشک می ریختم..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا ء.

جمعه_ها

خانوم موسوی در طباطبایی کوچیک رو باز کرد. هوای تازه از صحن امام رضا هجوم آورد داخل

تکیه دادم به دیوار و نگاه میکردم به حیات

حس میکردم از درون مچاله و منقبضم

اختیار دست دلم بود و چند روز بود جولون میداد و من در نوسان درست یا غلط بودنش انقدر فکر کرده بودم که به انقباض رسیده بودم

تو برهه ای از زمان، وقتی می بینی دلت داره اشتباه میره اما یه اشتباه دلچسبه

آزاده میشی و راه میدی که بره جلو

دنیای منو حرف های آزاده عوض کرد، دیدگاهم رو، زاویه های فکرم رو

اما گاهی وقت ها بازهم شک میکنم! به خودم و واقعن مستاصل میشم از درون

یه نسیم قشنگی پیچید تو رواق و حالم جا اومد

به مسیری فکر کردم که نمیدونم چقدش دست خودم بوده و هست

و نمیدونم چقدری درسته یا نیست

شاید همه از دلگیری بود.. از بی خبری

حس بدیه نوسان

توی این حالت اصلن نمیشه تصمیم گرفت

رفتم جلوی در، وایسادم پیش درب چوبی .. به حیات نگاه کردم و حوض و آدم ها

تو نوسان نمیشد تصمیم گرفت

سرمو انداختم پایین و رفتم سراغ کارم ..

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زهرا ء.