زیر قدقامت باران حرم آوردند
بشتابید که مهمان حرم آوردند
چشم کنعانی شهرم همه روشن شده است
یوسف از سمت خیابان حرم آوردند
قصه این است: جهان بر دلشان تنگ آمد
رو به دلبازی ایوان حرم آوردند
بال در بال رسیدند کبوتر ها هم
خبر از صحن چراغان حرم آوردند
کافران،وقت عذاب است چرا که امروز
آیه ای از دل قرآن حرم آوردند
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
گرچه بر دوش، شهیدان حرم آوردند
.
دل ماجرا شور داره، هیاهو داره، هروله و حسرت داره
دور که بایستی اما، میتونی برای خودت آروم آروم اشک بریزی و بسوزی از درونت
درونِ بی چیزت که هیچ متاع با ارزشی برای عرضه نداره
میتونی دلت رو بگیری دستت و با شرمندگی نشونشون بدی و بگی
شمارو به ارباب عزیزتون، این دل منم همراهتون ببرید
ببرید تا به خاطر شما با ارزش بشه
شهر پر از عطرِ سرِ بریده شده بود امروز
من از دور نگاه میکردم و به حال زار خودم اشک می ریختم..