بعد از اون ملاقات کوچیک با حضرت عزارئیل و شُک بدی که بهم وارد شد ..
وسط اون هق هق ها یه لحظه دلم گرفت ، واقعن نزدیک بود بمیرم. به همین پوچی، فکر کردم یعنی من اینقدر بی ارزشم؟
اون همه دعا برای شهادت حداقل اگه اصلش هم نمیشد حداقل یه مرگ آبرومندانه.. با عزت!
تو سجده های بعد از هر نماز که بر حسب عادت .. همیشه میخونم " اللهم لک الحمد... به الهم الرزقنی شفاعت الحسین" ش که رسیدم بغضم ترکید ..
اگه واقعن به همین راحتی بمیرم .. تمام امیدم فقط به همین دعاست، به همین که دستمو بگیره اون دنیا.. هرچیزی که ندارم فقط همین امید تو دلم زنده ست!
خدایا.. شفاعتش رو بر من ارزانی کن!
بنویسید به روی لحدم .. من فقط عشق حسین ابن علی را بلدم
ننویسید که او خادم بد عهدی بود، بنویسید که او منتظر مهدی بود
.
پـ ن: خداروشکر که کربلا ندیده نمی میرم ....
باسلام
آنها که از اسارت ها رهیده اند و به عشق حق رسیده اند و در حد وظیفه زندگی می کنند .جز با امر او جز با حکم او جز با اشاره او به راهی نمی روند اما
با یک اشاره اش با سر می روند.
ع.ص
اگر با تبادل لینک با فرهنگ پرواز موافقید،لطفا ما را با همین نام لینک کنید و سپس به ما اطلاع دهید تا شما را لینک نماییم.
http://farhangeparvaz.blog.ir
باتشکر
ایام فاطمیه تسلیت
فرهنگ پرواز