رند خرابات

که عقل در این خرابات راه به جایی نبرد

شماره 62

آدم مگه چی ازین دنیا میخواد جز اینکه یه نفر داغون و له و خستشُو هم بخواد؟

 که داغون و له و خستم که باشه بتونه باهاش بخنده و مهم نباشه اگه ریملش ریخته یا رنگ رژش رفته یا لباسش لک شده و با معشوقه های با پرستیژ توی کتابا زمین تا آسمون فرق داره! آدم ته تهش تنهاییشو با اونی تقسیم میکنه که خیالش راحته کنارش هرجوری هم که باشه، "خودشه"

وگرنه خیابونا پره از آدمایی که انگار بازیِ "کی از همه قشنگتره، من من من من" راه انداختن!

..

قسمتی از یک متن بلندتر

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا ء.

خوشحال ازین جوانی از دست داده ایم

داریم با حسین حسین پیر می شویم...

..

پ ن : خداکنه کم نشن از اطرافمون اون آدمایی که باعث میشن عشق حسین تو دلمون بیشتر بشه

اونا که بوی حسین میدن

و بخاطر حسین دوستشون داریم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا ء.

دل آرام

در آدمى عشقى و دردى و خارخارى و تقاضایى هست که اگر صد هزار عالم ملک او شود، نیاساید و آرام نیابد.

در هر پیشه اى و صنعتى و منصبى مى کوشد و تحصیل نجوم و طب و غیر آن مى کند و هیچ آرام نمى گیرد، زیرا آن چه مقصود است به دست نیامده است.

آخر معشوق را "دل آرام" گویند، یعنى که دل به وى آرام گیرد.

پس به غیر او چون آرام و قرار گیرد؟


مولانا جلال الدین بلخی فیه ما فیه

هشتم مهر، روز بزرگداشت مولانا

.

از پلاس فواد سیاهکلی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زهرا ء.

انگار کنی که دیگر در هیچ جای دنیا بند نمی شوم

ساعت حدود شش بعد از ظهره

کارم توی موسسه تموم شده و تنها هستم اما پای تا خونه رفتن رو ندارم

نشستم و یکی یکی تمام شبکه های اجتماعی رو زیر و رو کردم

انگار دیگه هیچی ارضات نمیکنه، هیچی پرت نمیکنه

خالی خالی میشم و اینجا رو باز میکنم تا بیام بنویسم

باید یکی باشه که همیشه سرِ لیست باشه، همیشه روزت رو باهاش شروع کنی

همیشه هم تهه لیستت باشه، وقتی از همه جا خسته شدی هم روزت رو باهاش تموم کنی

باید یکی باشه که پناه این روزای تنهایی باشه

چقد خسته کننده شده همه چیز

کاش خودم تموم شم حداقل..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زهرا ء.

ذهنِ خسته..

مث همیشه سرمو از تراس میکنم بیرون تا نسیم به زور خودشو لابه لای موهام جا کنه
سرمو میگیرم رو به آسمون، قبل از اینکه ستاره ها رو ببینم، دیش بدقواره همسایه بالایی میخوره تو ذوقم
امشب آسمون نسبت به شبای قبل صاف تر بود
خوشه پروین..
دب اصغر
ذات الکرسی
آخر از همه م ونوس
برعکس همه آدما اول اونهایی رو میبینم که تو حاشیه ترن
نشده تا به حال اول از همه ونوس رو ببینم
با انگشت هام شقیقه هامو ماساژ میدم یکم سردردم کم بشه
دلم میخاست کسی بود سرم رو میذاشتم روی پاش و اون انگشت هاشو رها میکرد میون موهام..
نیست
تو دلم دلخوری و دلتنگی لونه کرده
ذهنم خالیه و وقتی اینطوری میشم هیچ هیجانی برای ادامه مسیر زندگی ندارم
وقتی ذهنم آرومه، فقط چیزی نیست که به چالش بکشه ذهنم رو
حتا کتاب هم نمی تونم بخونم
کتاب خوندن وقتی بهم می چسبه که از وسط کوه های صعب العبور چالش های ذهنیم رد بشم به دشت وسیع کتاب برسم دراز بکشم رو چمن واژه هاش و نسیم..
بعد از ظهر از هجوم فکروخیال و بی کاری طاقتم تموم شد و گرفتم خوابیدم که خودمو رها کنم تو دنیای خواب ها
اما سردرد گرفتم و بهتر نشد چیزی
احساس میکنم یه روزی این احساسات ابراز نشده م قلمبه میشه و میترکه و منو به فنا می بره
دلم میخاد یکی باشه مهر و محبت نثارش بکنم
حتا یه گیاه خسته و پژمرده که جون بدم بهش
دلم میخاد مرحم باشم
کاش وقتی پای عمل رسید هم بتونم.
.
واقعن الان نیاز دارم تو بغل یه آدم قوی چلونده بشم ...
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
زهرا ء.

بچهای مدافع حرم


زیر قدقامت باران حرم آوردند

بشتابید که مهمان حرم آوردند

 

چشم کنعانی شهرم همه روشن شده است

یوسف از سمت خیابان حرم آوردند

 

قصه این است: جهان بر دلشان تنگ آمد

رو به دلبازی ایوان حرم آوردند

 

بال در بال رسیدند کبوتر ها هم

خبر از صحن چراغان حرم آوردند

 

کافران،وقت عذاب است چرا که امروز

آیه ای از دل قرآن حرم آوردند

 

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

گرچه بر دوش، شهیدان حرم آوردند


.

دل ماجرا شور داره، هیاهو داره، هروله و حسرت داره

دور که بایستی اما، میتونی برای خودت آروم آروم اشک بریزی و بسوزی از درونت

درونِ بی چیزت که هیچ متاع با ارزشی برای عرضه نداره

میتونی دلت رو بگیری دستت و با شرمندگی نشونشون بدی و بگی

شمارو به ارباب عزیزتون، این دل منم همراهتون ببرید

ببرید تا به خاطر شما با ارزش بشه

شهر پر از عطرِ سرِ بریده شده بود امروز

من از دور نگاه میکردم و به حال زار خودم اشک می ریختم..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا ء.

جمعه_ها

خانوم موسوی در طباطبایی کوچیک رو باز کرد. هوای تازه از صحن امام رضا هجوم آورد داخل

تکیه دادم به دیوار و نگاه میکردم به حیات

حس میکردم از درون مچاله و منقبضم

اختیار دست دلم بود و چند روز بود جولون میداد و من در نوسان درست یا غلط بودنش انقدر فکر کرده بودم که به انقباض رسیده بودم

تو برهه ای از زمان، وقتی می بینی دلت داره اشتباه میره اما یه اشتباه دلچسبه

آزاده میشی و راه میدی که بره جلو

دنیای منو حرف های آزاده عوض کرد، دیدگاهم رو، زاویه های فکرم رو

اما گاهی وقت ها بازهم شک میکنم! به خودم و واقعن مستاصل میشم از درون

یه نسیم قشنگی پیچید تو رواق و حالم جا اومد

به مسیری فکر کردم که نمیدونم چقدش دست خودم بوده و هست

و نمیدونم چقدری درسته یا نیست

شاید همه از دلگیری بود.. از بی خبری

حس بدیه نوسان

توی این حالت اصلن نمیشه تصمیم گرفت

رفتم جلوی در، وایسادم پیش درب چوبی .. به حیات نگاه کردم و حوض و آدم ها

تو نوسان نمیشد تصمیم گرفت

سرمو انداختم پایین و رفتم سراغ کارم ..

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زهرا ء.

باز یاد تو ..

سرد بود

تنها بودم

نشسته بودم

و فقط به صحن و ایوون طلات نگاه میکردم

فقط نگاه میکردم .. روحم به پرواز در اومده بود

سرد بود

تنها بودم

من روحم رو اونجا جا گذاشتم و حالا می فهمم این سرگردونی رو

باید برگردم همونجا

تو همون شب سرد و تنها .. جلوی تو بنشینم و ازت بخوام منو از خودم بگیری

من رو کامل از خودم بگیری که این بی سروسامونی نصفه فقط دلتنگم کرده

منو بردار برای خودت ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا ء.

جان را چه خوشی باشد، بی صحبت جانانه؟

زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست

جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

گم گشته ی دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست

عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست

در کار عشق او که جهانیش مدعی ست
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست

جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت
وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست

گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به ناله ی هر عندلیب نیست

ه.ا.سایه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا ء.

اندر خم یک کوچه

حیات جاویدان تو آنگاه است که رها شوی از جسم و بند و تعلقات

به درون خود برسی و باز شناسی خود را

که شمس درون توست، تو تمام کوچه ها را طی میکنی تا در نهایت به خود رسی

که آنکه خود را شناخت خدا را شناخته

آنگاه که خود را شناختی

و به خدا رسیدی

تو را خواهد خرید و نام شهید بر رویت خواهد گذاشت

و حیات جاودانه بعد از شهادت توست

بعد از آن مسیر کمال را ادامه خواهی داد

با سرعتی معلوم الحال که خود در دنیا خواسته ای آنرا

می روی تا نور ازلی

تا خدا

و تو باز خواهی گشت به خود خدا

و این یعنی همان اصل خویش

تمام تلاشی که در این دنیا میکنی، همه تعیین کننده سرعت بازگشت توست

همین غفلت ها

همین دلبستگی های مادی

همین کج روی ها و تند روی ها

همین صدایی که گاهی بلند می شود و چشمی که گاهی با غضب بر دیگران می اندازی

همه از سرعتت خواهند کاست!

نور مسیر را تو خود مشخص میکنی

بنده تویی

خالق هم تویی

تو قرار است از خود پوشالیت به بی خودی برسی

و تفسیر واژه ی رها باشی!

.

مواظب خودت باش

مواظب چاه های زیر پات باش

مواظب برخورد هات باش

تلنگر بزن

دائم خودت را سرزنش کن

کج بروی دیر می رسی

هرچه دیر تر برسی، دلتنگی بیشتر می شود

خود را زودتر بشناس

پروردگار تو مدت هاست در اانتظار در اغوش گرفتن توست!


#نفسیات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا ء.